سادات ( اجتمائی ، فرهنگی ، مذهبی )

سید یحیی حسینی
سید یحیی حسینی، حسین آباد عاشوری
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
نویسندگان
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۷ مطلب با موضوع «خاطرات شهدا» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ

اینجا محل قرار نیست

اینجا محل قرار نیست

Picture1


 اینجا محل قرار نیست. اینجا محلی نیست که سرمایه عمرمان را در جهت ساختن و آباد کردن آن صرف کنیم، نگذاریم حیثیت فطری و خدادادیمان با مرگ در کنج بیغوله‌ها و خرابه‌های به ظاهر آباد لکه‌دار شود. 
شهید غلام عباس محمدی

 گفته بودند «کاخ جوانانِ شوش جوون ها رو پاک عوض کرده، باید یه کاریش کرد.»
رفته بود از نزدیک آنجا را دید زده بود. موتورخانه اش را دیده بود. گفته بود «خودشه!»
بعد از انفجار، برق منطقه دو روز قطع بود. برق کاخ جوانان بیشتر.
چند هفته روى شیشه در ورودى زده بودند «تا اطلاع ثانوى تعطیل است.»   شهید بروجردی
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی
منبع کلام شهدا:سایت خادمین

ارسال شده دردی ۲۶, ۱۳۹۵برای اینجا محل قرار نیست دیدگاهی بنویسید ویرایش

جنایتی تکان دهنده از جاهلیت

جنایتی تکان دهنده از جاهلیت

شخصی به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله ) آمد و مسلمان شد، پس از مدتی به حضور آن حضرت رسید و عرض کرد: آیا توبه من قبول است ؟.

پیامبر (صلی الله علیه وآله ) فرمود: خداوند توبه پذیر مهربان است .

او گفت : گناه من بسیار بزرگ است !

پیامبر فرمود: وای بر تو، عفو و بخشش خدا بزرگتر است ، حال بگو بدانم گناهت چیست ؟

او عرض کرد: من به یک مسافرت طولانی رفتم ، همسرم باردار بود، پس از چهار سال به خانه برگشتم ، همسرم به استقبال من آمد، و پس از احوال پرسی دیدم در خانه ما دخترکی رفت و آمد می کند، به همسرم گفتم : این دخترک کیست ؟ (از ترس اینکه او را نکشم ) گفت : دختر همسایه است ، با خود گفتم لابد پس از ساعتی می رود، ولی دیدم او همچنان در خانه من است و همسرم او را پنهان می کند، به همسرم گفتم : راستش را بگو این دخترک کیست ؟

گفت : یادت هست که وقتی مسافرت رفتی من باردار بودم ، این دخترک نتیجه همان بارداری است و دختر تو است !

وقتی فهمیدم که دختر من است ، شب تا صبح ناراحت بودم ، که با او چه کنم ، وجود او ننگ است ، سرانجام صبح زود از خواب بیدار شدم ، نزدیک بستر دختر، رفته دیدم خوابیده ، او را بیدار کردم و به او گفتم با من بیا به نخلستان برویم ، بیل و کلنگ را برداشتم و براه افتادم ، او نیز به دنبال من می آمد، وقتی به نخلستان رسیدیم ، زمینی را در نظر گرفتم ، و به کندن گودالی مشغول شدم ، دخترک مرا کمک می کرد و خاکها را بیرون می ریخت ، وقتی که گودال به وجود آمد، پاهای دخترک را گرفتم و او را به گودال انداختم …

(اشک در چشمان پیامبر (صلی الله علیه وآله ) حلقه زد… و آن حضرت منقلب شد…)

سپس دست چپم را روی شانه او گذاشتم و به روی او با دست راست خاک می ریختم ، او پابپا م

images

ارسال شده دردی ۲۵, ۱۳۹۵برای جنایتی تکان دهنده از جاهلیت دیدگاهی بنویسید ویرایش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۰
سید یحیی حسینی
پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ب.ظ

برگ درخت خرما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۳
سید یحیی حسینی

طویله

در عملیات مرصاد، به اسلام آباد رسیدیم. جایی برای اختفا نبود، هر جا اطراق می کردیم، ممکن بود دشمن پیدایمان کند. فرمانده که مانده بود نیروهایش را کجا مخفی کند، به یکی، دو نفر از رزمنده ها گفت: «بگردید و این اطراف طویله ای را پیدا کنید.» بعد از دقایقی او برگشت. طویله ای جنب کارخانة یخ سازی پیدا کرده بود که پر از احشام گوناگون بود. به آن جا رفتیم. بی سیم چی که می خواست موقعیت را به ستاد لشکر اعلام کند، می گفت ما در «طویله» هستیم و ستاد متعجب از این که اسلام آباد کجا و شهر طویلة عراق کجا، که بالاخره با هزار زحمت بی سیم چی ما قضیه را به آنها تفهیم کرد. تشخیص فرمانده و انتخاب طویله، جان همة بچه ها را نجات داد؛ چون دشمن فکر می کرد نیروها از جاده می آیند و حتما در خانه های متروکه و بدون سکنه اطراق می کنند. ولی تصور نمی کرد که نیروها نه از طریق جاده، بلکه از طریق کوه بیایند و در طویله مستقر شوند، تا صبح منافقین را در کمینگاه خود غافلگیر کنند و راه گریزی برایش باقی نگذارند.


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۱
سید یحیی حسینی
يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ب.ظ

عرب اما ایرانی

عرب اما ایرانی

یکی از رزمندگان سیاهپوست خوزستان، یک بار نزدیک سنگر عراقی ها با زبان عربی، داد و فریاد راه انداخته بود که «بیایید بیرون! ایرانی ها حمله کردند!» و اولین افرادی را که سراسیمه از سنگر خارج شده بودند، به گلوله بسته و به درک واصل کرده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۷:۵۵
سید یحیی حسینی
شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۴۸ ب.ظ

اتوبوس سوار شدن

اتوبوس سوار شدن

در جبهه اگر رزمندگان می خواستند به همدیگر التماس دعا بگویند می گفتند:«اتوبوس سوار شدی ما را هم سوار کن!» یعنی در راه رسیدن به محبوب و خشنودی او ما پیاده ایم و تو سواره و سزاوار نیست که سواره رعایت حال پیاده را نکند، قدر مشترک تشبیه اتوبوس سوارشدن به نماز شب خواندن در ظرفیت چهل سرنشین داشتن اتوبوس و استحباب دعا برای چهل مؤمن در قنوت نماز شب بود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۸
سید یحیی حسینی
شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۴۳ ب.ظ

آهن ربا

آهن ربا

کنایه از حضور مداوم بسیجی در جبهه بود به طوری که آنقدر زخمی (مجروح) شده بود که جای سالم در بدنش نبود و آنقدر ترکش به بدنش خورده بود که اگر آهن ربا به بدنش نزدیک می کردیم جذب آن می شد و یا به عبارت دیگر بدنش مثل آهن ربا، تیر و تر کش ها را جذب می نمود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۳
سید یحیی حسینی
شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۳۹ ب.ظ

اتوبوس بهشت

اتوبوس بهشت

خمپاره و گلوله توپ و تانک و امثال آن. بدین خاطر که بچه ها بعضا به وسیله اصابت آنها به فیض شهادت می رسیدند و به بهشت خشنودی حق تعالی راه می یافتند، گویی این توپ و خمپاره اتوبوس مخصوص بهشت بود که همراهان خود را به مقصود و مقصد می رساند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۳۹
سید یحیی حسینی