يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۵۶ ب.ظ
من عطش الوده ام
من عطش آلودهام آبم دهیدa
جرعهاى از بادهى نابم دهید
لب ز اسرار شهیدان دوختم
سینهام آتش گرفت و سوختم
«گوى توفیق» از میان برداشتند
یکه و تنها مرا بگذاشتند
یک غزل در حنجرم خشکیده است
شعرهاى دفترم خشکیده است
دوستان رفتند و من جا ماندهام
در قفس تنهاى تنها ماندهام
قمریان در بوستان خنیاگرند
بلبلان در گلستانى دیگرند
ما فقط دم از تکامل میزدیم
دل به دریاى تساهل میزدیم
ما جعلنا خوانده و سالم شدیم
مایل این رخوت دائم شدیم
ما سلامت را سعادت خواندهایم
در کجا درس شهادت خواندهایم
غیرت آیینان خطر کردند، زود
تا خدا میل سفر کردند، زود
جملگى پروانهى آتش شدند
در حریم عاشقى آرش شدند
۹۴/۰۱/۰۹