سادات ( اجتمائی ، فرهنگی ، مذهبی )

سید یحیی حسینی
سید یحیی حسینی، حسین آباد عاشوری
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطالب
نویسندگان
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ب.ظ

حسن بصری

 

 

حکا یتی عجیب‏

 

عطار نیشابورى روایت مى‏کند که: روزى حسن بصرى به جایى مى‏رفت، در حال رفتن به رود دجله رسید و به انتظار ایستاد، ناگهان حبیب اعجمى که از زمره زاهدان و عابدان بود، در رسید، گفت: اى پیشوا چرا ایستاده‏اى؟ گفت: به انتظار کشتى ایستاده‏ام. گفت: اى استاد من از تو دانش آموخته‏ام و در حال دانش آموختن از تو فرا گرفته‏ام که: حسد مردمان را از دل بیرون کن و آرزوهاى دور و دراز را از خود برطرف نما تا جایى که آتش عشق به دنیا بر دل تو سرد شود، آنگاه با این مقام پاى بر آب بگذار و از آب بگذر! ناگهان حبیب پاى بر آب گذاشت و برفت؛ حسن بیهوش شد، چون به هوش آمد گفتند: تو را چه شده؟

گفت: او دانش از من آموخته و این ساعت مرا سرزنش کرد و پاى بر آب نهاد و برفت، اگر فرداى قیامت ندا رسد که بر صراط بگذر و این چنین فرو مانم چه توان ساخت. پس حبیب را گفت: این مقام را با کدام سبب به دست آوردى؟

گفت: اى حسن! من دل، سفید مى‏کنم و تو کاغذ، سیاه مى‏کنى! حسن گفت:

عِلْمِى یَنْفَعُ غَیْرِى وَلَمْ یَنْفَعْنِى‏.

______________________________
(1)- الزهد: 43، باب 7، حدیث 116؛ بحار الانوار: 71/ 142، باب 4، حدیث 12.

«دانش من به دیگرى سود رساند و به خودم نفعى ندارد!!»

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۱
سید یحیی حسینی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی